مرد عنکبوتی مایلز مورالس؛ درباره فیلم مرد عنکبوتی: در میان دنیای عنکبوتی
به گزارش اوج باور، اگر بخواهیم به مرد عنکبوتی: به درون جهانی عنکبوتی (Spider-Man: Into the Spider-Verse) و مرد عنکبوتی: در میان جهانی عنکبوتی (Spider-Man: Across the Spider-Verse) و فلسفه پشت جهان سازی شان بی رحمانه نگاه کنیم، این دو فیلم تلاشی از جانب مارول به نظر می رسند برای این که به کلکسیون شلخته و درهم وبرهم کمیک های مرد عنکبوتی - که طبق رسم کمیک های ابرقهرمانی از هیچ انسجام درونی ای برخوردار نیستند - ارزش و معنا ببخشد.
این همیشه یکی از بزرگ ترین نقدهای واردشده به کمیک های ابرقهرمانی بوده است (خصوصاً از جانب افرادی که از بیرون کمیک ها را قضاوت می کنند): این کمیک ها آنقدر جنبه تجاری داشتند و آنقدر افراد مختلف در طراحی و نوشتن شان دخیل بودند که هیچ اتفاقی که در آن ها می افتاد اهمیت جدی نداشت. هر ابرقهرمان یا ابرشروری که کشته می شد، هر اتفاق غیرقابل برگشتی که می افتاد، در ریبوت بعدی نقض می شد.
از این نظر دنیاسازی کمیک ها به نقطه مقابل دنیاسازی تالکینی تبدیل شد: نقطه قوت دنیاسازی تالکین (و مقلدان او) ساختن یک دنیای پیچیده با تاریخچه ای تثبیت شده و انسجامی محکم بود، ولی در کمیک های ابرقهرمانی، به قول معروف هرچه بادا باد! با این حال، این کمیک ها از عدم وجود انسجام به نفع خود استفاده کردند و این مسئله باعث شد نویسندگان آثار ابرقهرمانی بتوانند بدون هیچ محدودیتی ایده های خلاقانه و آزمون وخطامحور خود را در بستر کمیک ها پیاده کنند. این رویکرد باعث شد یک عالمه کمیک ابرقهرمانی درب وداغان و بی ربط داشته باشیم، ولی در عوض آن هایی که از آزمون زمان سربلند بیرون آمده اند، خیلی خوب هستند.
این سنت باعث شد که ناشرهای کمیک بوکی پس از مدتی برای ربط دادن معادل های مختلف از شخصیتی یکسان به مفهوم مولتی ورس (Multiverse) یا دنیا های موازی روی بیاورند. این ایده برای اولین بار در کمیک معروف فلش دو دنیا (Flash of Two Worlds) - شماره 123 کمیک فلش، انتشاریافته در سال 1961 - مطرح شد. در این کمیک، جی گریک (Jay Garrick)، فلش عصرطلایی با بری الن ( Barry Allen)، فلش عصر نقره ای ملاقات می کند و توضیحی که کمیک برای وجود دو نمونه متفاوت از شخصیت فلش می دهد، این است که یکی به زمین 1 (Earth-One) تعلق دارد و دیگری به زمین 2 (Earth-Two) و این دو، دنیا هایی موازی هستند. این شیوه نام گذاری تا به امروز به قوت خود باقی است و مثلاً در فیلم های دنیای عنکبوتی، شخصیت اصلی مایلز مورالس متعلق به زمین 1610 (Earth-1610) و گوئن استیسی (Gwen Stacey) متعلق به زمین 65 (Earth-65) است. دنیا موازی ای که هر شخصیت به آن تعلق دارد آنقدر اهمیت پیدا کرده که در دایره المعارف های کمیک بوکی در کنار نام هر شخصیت ذکر می گردد.
پس از دی سی، مارول در سال 1977 یک مجموعه گلچین به نام کمیک های چه می شد اگر؟ (What If) منتشر کرد که در داستان های آن ها، نشان داده می شد اگر اتفاقات مهم تاریخ داستان های مارول، به شکلی متفاوت از روایت اصلی اتفاق می افتادند، چه می شد. زمینه سازی این کمیک ها بدین گونه بود که موجودی بیگانه به نام اواتو (Uatu)، از مقرش در ماه، در حال مشاهده زمین و دنیا های موازی با آن است.
موضوع این داستان ها مواردی از این قبیل بود:
- چه می شد اگر مرد عنکبوتی به چهار شگفت انگیز می پیوست؟
- چه می شد اگر هالک مغز بروس بنر را داشت؟
- چه می شد اگر گروه انتقام جویان هیچ گاه تشکیل نمی شد؟
یکی از این شماره ها درباره این بود: چه می شد اگر عنکبوت رادیواکتیو کس دیگری به جز مرد عنکبوتی را گاز می گرفت؟
سوالی که این کمیک سعی دارد جواب بدهد، به نوعی سوژه داستان مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی است. در این فیلم، یک عنکبوت رادیواکتیو (که در فیلم دوم می فهمیم به دنیا موازی دیگری تعلق دارد) پسری نوجوان و سیاه پوست به نام مایلز مورالس (Miles Morales) را گاز می گیرد و او به قدرت های مرد عنکبوتی دست پیدا می کند. منتها مشکل اینجاست که در دنیا او یک مرد عنکبوتی وجود دارد و اتفاقاً خیلی هم معروف است. بنابراین تبدیل شدن او به یک مرد عنکبوتی دوم به نوعی یک آنومالی یا اتفاق متناقض است.
مایلز مورالس یکی از دگرگونی های مرد عنکبوتی بود که برایان مایکل بندیس (Brian Michael Bendis) و سارا پیچلی (Sara Pichelli) در سال 2011 خلق کردند. مایلز مورالس از پیوستگی (Continuity) اصلی داستان های مرد عنکبوتی جدا بود و قرار بود نگاهی تازه به این شخصیت باشد، خصوصاً با در نظر گرفتن سیاست های زمانه که بازنمایی ابرقهرمان های معروف با هویت های گروه های اجتماعی اقلیت را تشویق می کرد. با این حال مایلز مورالس با بازخوردی ولرم روبرو شد و کاملاً مشخص بود از نظر محبوبیت شانسی در مقابل پیتر پارکر ندارد.
ولی با انتشار مرد عنکبوتی: به درون دنیای عنکبوتی ورق برگشت. این فیلم دقیقاً همان چیزی بود که مایلز مورالس برای مطرح شدن به آن نیاز داشت. یکی از مسائلی که در مجذوب کنندهیت مرد عنکبوتی نقشی اساسی دارد، به تصویر کشیدن زندگی واقع گرایانه یک نوجوان/جوان در نیویورک یا معادل آن است. من باب رابطه عمیق مرد عنکبوتی با شهرهای بزرگ همین بس که نمادین ترین حرکت او - یعنی تار زدن و تاب خوردن از ساختمان ها - فقط در یک شهر بزرگ همچون نیویورک ممکن است.
روزمرگی زندگی پیتر پارکر به میزان قهرمان بازی های مرد عنکبوتی مجذوب کنندهیت دارد و این برگ برنده ای بود که سه گانه مرد عنکبوتی سم ریمی از آن برخوردار بود. به درون دنیای عنکبوتی این موضوع را به خوبی درک کرده است و در قسمت ابتدایی این انیمیشن - پیش از این که وارد قسمت های عجیب وغریب مربوط به مولتی ورس شویم - شاهد یک بازنمایی خودمانی و دلنشین از زندگی مایلز مورالس به عنوان یک نوجوان آفریقایی-پورتوریکویی-آمریکایی هستیم که دوست دارد هیپ هاپ گوش دهد، برای خوشامد مادر پورتوریکویی اش اسپانیایی یاد می گیرد و مثل همه پسرهای نوجوان در آن سن در برابر دختری که از او خوشش می آید، ضعیف ترین موجود دنیاست.
مایلز مورالس در هر دو فیلم شخصیتی بسیار مجذوب کننده و دلنشین دارد و جایگزین مناسبی برای پیتر پارکر به نظر می رسد. با این که او تمام دغدغه ها و ویژگی های یک نوجوان را دارد، ولی برخلاف بسیاری از بازنمایی های اخیر از نوجوان ها، به شخصیتی لوس و سمی تبدیل نشده است و می توان او را درک کرد. پختگی او در فیلم دوم واضح تر است. مثلاً در یک صحنه، لشکری از مرد عنکبوتی های دنیا های مختلف دنبال او راه می افتند تا جلوی او را بگیرند تا فلان کار را انجام ندهد، ولی در این صحنه مایلز اصلاً خودخواه یا بی ملاحظه به نظر نمی رسد و شما هیچ گاه پیش خود نمی گویید: عجب شخصیت خنگ و سرخودی!. با این که او در حال سرکشی در برابر همه است، ولی همچنان می توان او را درک کرد و او شبیه به بچه تخسی که باید سر جایش نشانده گردد به نظر نمی رسد.
با این حال، دلیل این که دو فیلم دنیای عنکبوتی از یک داستان کمیک بوکی استاندارد فراتر رفته و تحولی در زمینه قصه گویی در انیمیشن ایجاد کرده اند، دو عامل دیگر است: 1. مفهوم مولتی ورس و در کنار هم قرار گرفتن مرد عنکبوتی های جورواجور 2. سبک بصری فوق العاده آن ها که در دنیای انیمیشن تک است و بدون شک این صنعت را چند گام جلوتر برده است
تا پیش از انتشار مرد عنکبوتی: درون دنیای عنکبوتی، تصور بیشتر مردم از مرد عنکبوتی، شخصیت پیتر پارکر بود و بس. کسانی که خوره کمیک های مارول بودند، می دانستند که مرد عنکبوتی انواع و اقسام مختلف دارد که ریشه بعضی از آن ها به چند دهه پیش برمی گردد، ولی در ضمیر جمعی مردم دنیا، نام مرد عنکبوتی مترادف بود با پیتر پارکر، جوان نیویورکی.
کار قابل توجهی که این انیمیشن انجام داد این بود که تمام آن جنبه های خوره پسند و پیچیده دنیای عنکبوتی را - که نمی شد خارج از دنیا کمیک تصورشان کرد - به شکل داستانی منسجم و مجذوب کننده ارائه کرد، طوری که هم خوره های مرد عنکبوتی راضی شوند، هم مخاطب عام گیج نگردد و توی ذوقش نخورد.
به عنوان مثال، یکی از عجیب ترین شخصیت هایی که در فیلم اول حضور دارد، خوک عنکبوتی (Spider Hamm) است که یک هجو کارتونی از مرد عنکبوتی در سال 1983 بود، ولی به لطف مفهوم مولتی ورس و تداخل دنیا های مختلف با یکدیگر، این فیلم پیروز شده خوک عنکبوتی را به شکل یک شخصیت واقعی در بستر روایت خود به کار گیرد، شخصیتی که می توان جدی اش گرفت و از مشاهده او در کنار شکل های مختلف مرد عنکبوتی (دختر عنکبوتی انیمه ای با ربات عنکبوتی مخصوص به خود یا مرد عنکبوتی نوآر سیاه سفید با صدای نیکولاس کیج) هیجان زده شد.
این هم نشینی در فیلم دوم به اوج خود می رسد، چون در این فیلم شاهد جامعه عنکبوتی ها (Spider Society) هستیم. در این جامعه، هر نوع دگرگونی عنکبوتی ای که فکرش را بکنید، وجود دارد: از مرد عنکبوتی پانک گیتاربرقی زن و مرد عنکبوتی هندی گرفته تا نوزاد عنکبوتی و دایناسور عنکبوتی! به قول مایلز مورالس در فیلم دوم، پس از مشاهده جامعه عنکبوتی ها: آیا امروز می تونه از این عجیب غریب تر بشه؟
این که سازندگان این دو انیمیشن توانسته اند این همه مرد عنکبوتی مختلف را طوری به تصویر بکشند که صرفاً شبیه به ایستر اگی برای طرفداران پروپاقرص کمیک ها به نظر نرسند و همه مخاطبان بتوانند باهاشان ارتباط برقرار کنند، یکی از دستاوردهای بزرگ آن هاست. اگر یک نفر داستان این انیمیشن ها را برایتان تعریف کند، شاید فکر کنید با یک اثر احمقانه و در خود مانده طرفید، ولی در عمل اصلاً اینطور به نظر نمی رسد.
یکی از دلایل مهم برای این که ایده دیوانه وار دنیای عنکبوتی در بستر این انیمشن ها کار کرده، سبک پویانمایی منحصربفردشان است که در دنیای انیمیشن بی سابقه است. مدتی می شد که استیل بصری کارتونی انیمیشن های پیکسار بازار را قبضه کرده بودند. انیمیشن های دنیای عنبکوتی به کل مسیری متفاوت را پیموده اند و هیچ شباهتی به پیکسار و دیزنی و دریم ورکس و… ندارند.
اساساً استیل بصری دنیای عنکبوتی را می توان با یک عبارت توصیف کرد: کمیک بوک متحرک. کمیک بوک ها هرچقدر از لحاظ داستانی ضعیف باشند، معمولاً از لحاظ بصری حرفی برای گفتن دارند و اگر کسی دنبال تقویت سواد بصری خود است، بهترین راه آن خواندن کمیک های مختلف است. در این زمینه کمیک های ابرقهرمانی - به خاطر این که بیشترین شانس فروش را دارند - متاسفانه یا خوشبختانه بیشترین مقدار منابع و استعداد انسانی را به خود جذب کرده اند و هر پنل از آن ها می تواند درسی در زمینه قصه گویی بصری باشد.
موقع انتشار به درون دنیای عنکبوتی، کانال یوتوب سونی ویدئویی با عنوان داستان تعریف کردن با هر فریم (Telling a Story in Every Frame) آپلود کرد که شاید در نگاه اول یک شعار تبلیغاتی به نظر برسد، ولی در عمل توصیفی نسبتاً دقیق از مقدار جزییات و فکری است که در ساختن هر فریم از انیمیشن به کار رفته است. مثلاً یکی از نمونه های کاربردی داستان تعریف کردن با فریم این است که در در میان دنیای عنکبوتی، هرگاه که شخصیت مرد عنکبوتی پانک (که بداخلاق و گوشت تلخ است) نزدیک مایلز قرار می گیرد، رنگ اطراف او برای لحظه ای کوتاه صورتی می گردد. این صورتی شدن به این معناست که مرد عنکبوتی پانک مایلز را دوست دارد و در کنار او حس خوب دارد، در حالی که شاید اگر فقط به خود داستان و دیالوگ ها رجوع کنید، این علاقه خیلی واضح نباشد.
فارغ از جنبه کاربردی، یکی از تعریف های رایجی که از انیمیشن می گردد این است که هر ثانیه از انیمیشن را که متوقف کنید، فریم ثبت شده شبیه پوستر یا پنلی از یک کمیک بوک است. این ادعا چندان اغراق آمیز نیست. انیمیشن های دنیای عنبکوتی از لحاظ بصری تا این حد خوب هستند. سازندگان این دو انیمیشن با وسواسی دیوانه وار هر فریم از انیمیشن را طراحی کرده اند و برای این که سبک بصری خاص و کمیک بوکی آن را شکل دهند، به تکنیک های خاص پویانمایی روی آورده اند.
واضح ترین و سخت ترین تکنیک این است که هرکدام از دنیا های عنکبوتی، با سبک بصری متفاوت ساخته شده اند. سبک بصری اصلی متعلق به دنیای خود مایلز مورالس است که احتمالاً پیکساری ترین سبک بصری انیمیشن هاست. ولی تفاوت اصلی آن این است که در دنیای مایلز ریتم رخ دادن اتفاقات بسیار سریع است؛ این ریتم سریع بازتابی از شخصیت فرز و پرانرژی خود مایلز است.
دنیای دیگری که در دو فیلم نقش پررنگی دارد، دنیای گوئن استیسی است که آن هم حالتی پیکساری دارد، ولی انگار با آبرنگ نقاشی شده است. منبع الهام اصلی این دنیا سبک بصری کمیک گوئن عنکبوتی (Spider Gwen) است که در سال 2015 منتشر شد.
غیر از دنیای مایلز و گوئن که ماهیتی نسبتاً معقول دارند، بقیه دنیاها از لحاظ بصری بسیار عجیب و متمایزند:
- دنیای خوک عنکبوتی بسیار کارتونی و شبیه به کارتون های لونی تونز است
- دنیای پنی پارکر (همان دختر عنکبوتی انیمه ای) کاملاً الهام گرفته از مانگا و انیمه است
- دنیای مرد عنکبوتی نوآر سیاه وسفید است
- دنیای مرد عنکبوتی پانک بسیار شلخته و گسسخته است، انگار که یک نفر با دست یک سری طرح روی مقوا کشیده و با چسب آن ها را به هم چسبانده است. منبع الهام این نوع طراحی پوستر گروه های موسیقی پانک راک اکسپریمنتال است
- دنیای میگل اوهارا (Miguel OHara)، مرد عنکبوتی 2099، آینده نگرانه است و منبع الهام آن طراحی های سید مید (Syd Mead)، طراح صنعتی آمریکایی، از آینده احتمالی بشریت است
- دنیای پاویتر پراباکا (Pavitr Prabhakar)، مرد عنکبوتی هندی متاثر از کمیک بوک های هندی دهه هفتاد است و همچنین نقطه های بن دی (Ben Day Dots) نیز در آن نقش پررنگی دارند. (فرآیند بن دی (Ben Day Process) تکنیکی در عرصه چاپ است که به زبان ساده، در آن تصاویر با استفاده از نقاط ریز رنگ آمیزی می شوند. بین سال های 50 تا 70، این تکنیک در چاپ کمیک بوکی های آمریکایی رواج داشت و برای هرچه بیشتر کمیک بوکی جلوه دادن انیمیشن های دنیای عنکبوتی نیز به کار رفته است).
- یکی از تکنیک های جالب دیگر، بازی با نرخ فریم برای دستیابی به افکت معنایی خاص است. مثلاً در بعضی صحنه ها در هر ثانیه، به جای یک فریم، دو فریم نمایش داده می گردد تا سبک پویانمایی به قول خود سازندگان شکننده (Crunchy) به نظر برسد. مثلاً در صحنه ای در فیلم اول که مایلز مورالس در کنار پیتر بی. پارکر در حال تاب خوردن با تار عنکبوت در بیرون از آزمایشگاه دکتر اختاپوس است، در هر ثانیه از حرکات او دو فریم نمایش داده می گردد تا حرکت او زمخت و در نتیجه ناشیانه به نظر برسد. به عنوان مثالی دیگر، در فیلم دوم، بخش های مختلف بدن و لباس شخصیت مرد عنکبوتی پانک با فریم های مختلف رندر شده اند تا او هرچه بیشتر عجیب غریب به نظر برسد.
قرار دادن تمام این سبک های بصری متفاوت در کنار یکدیگر کاری بسیار سخت بوده که انیماتورها به خوبی از پس آن برآمده اند. با این حال، نمی توان این را نادیده گرفت که در جریان ساخته شدن این انیمیشن ها، به انیماتورها فشار زیادی آمد و در نهایت سونی مجبور شد 1000 نفر را برای کار روی در میان دنیای عنکبوتی استخدام کند که رکورددار بیشترین تعداد کارمند برای یک انیمیشن و حقیقتاً رقمی دیوانه وار است. به خاطر سخت بودن ساختن چنین نوع انیمیشنی، شاید مدت زیادی طول بکشد تا این سبک پویانمایی رواج پیدا کند، چون در حال حاضر هیچ سوژه یا داستان یا شخصیتی - غیر از مرد عنکبوتی - نمی تواند این حجم از زحمت و ریزبینی برای ساختن انیمیشن را توجیه کند.
به درون دنیای عنکبوتی و در میان دنیای عنکبوتی دستاوردی نادر در صنعت سرگرمی هستند؛ از این لحاظ که برای دو نوع مخاطب متفاوت به یک مقدار مجذوب کننده اند: پیگیرترین طرفدار مرد عنکبوتی و تفننی ترین مخاطب سینما.
هر دو فیلم آنقدر از نکات ریز و ایستراگ های مختلف از دنیای مرد عنکبوتی پر شده اند که هیچ کس جز کسی که دانش دایره المعارفی درباره مرد عنکبوتی دارد، نمی تواند همه یشان را تشخیص دهد. این درجه از ارزش دهی به میراث یک اثر - حتی ناشناخته ترین جنبه های آن - چیزی است که به ندرت در آثار پرخرج و پرفروش می بینیم، چون پیش فرض چنین آثاری این است که برای این که مردم فیلم را بفهمند، باید همه جنبه های آن را تا حد امکان از عمق و جزییات تصفیه سازی کرد و به اصطلاح همه چیز را از اول شروع کرد.
با این حال، با وجود این همه جزییات خوره پسند، داستان انیمیشن بسیار روان و قابل فهم تعریف می گردد و با این که موضوع فیلم مفهوم پیچیده ای چون دنیا های موازی و تاثیرشان روی یکدیگر است، به لطف کارگردانی قوی، در همه حال در جریان اتفاقی که می افتد قرار می گیرید، بدون این که دُز اطلاعات دهی در دیالوگ ها از حدی که باید بیشتر گردد.
البته ضرب آهنگ فوق سریع فیلم و جابجا شدن فریم ها با سرعت زیاد باعث شده وقتی بار اول فیلم را تماشا می کنید، از شدت سریع بودن بعضی صحنه ها (خصوصاً صحنه های اکشن) گیج شوید و تعداد زیادی از این جزییات را از دست دهید. شاید بعضی افراد این ضرب آهنگ فوق سریع را به چشم یک نقطه ضعف و عاملی فرسایشی برای تماشای فیلم ببینند، ولی اگر با آن کنار بیایید، انرژی فوق العاده آن شما را ذوق زده خواهد کرد.
انیمیشن های دنیای عنکبوتی جزو آثار نادری هستند که فوق العاده هستند و فوق العاده بودنشان هم صرفاً حاصل تصادف یا جور شدن چینش افلاک با یکدیگر نبوده است، بلکه از اول با هدف فوق العاده بودن ساخته شده اند و آنقدر در همه زمینه ها خوب هستند که کاری نمی توان کرد جز این که برای سازندگان شان ایستاده دست زد. اگر قسمت سوم مجموعه -(Beyond the Spider-Verse - به خوبی این دو اثر باشد، بدون شک با یکی از بهترین سه گانه های تاریخ سینما برای افراد خوره (Nerd & Geek) طرف هستیم.
منبع: دیجیکالا مگ